ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نیمه راهی طی شد اما
نیمه جانی هست،
باز باید رفت، تا در تن توانی هست...
باز باید رفت، راه باریک و افق تاریک، دور یا نزدیک...
باز باید رفت! ...
بی کران تا بی کران امواج خاموش زمان جاری ست
زیر پای رهروان خوناب جان جاری است
آه
ای که تن فرسودی و هرگز نیاسودی
هیچ آیا یک قدم دیگر توانی راند؟
هیچ آیا یک نفس دیگر توانی ماند؟
فریدون مشیری
: و چه کسی می پرسد؟آیا می توانی؟
دیگر با صدای بلند نمی خندم
با صدای بلند حرف نمی زنم
دیگر گوش نمی دهم
به صدای باد
دریا
پرنده
پاواروتی
پاورچین پاورچین می آیم و
می روم
بی سروصدا زندگی می کنم
تو در من به خواب رفته ای!
رسول یونان
گریه
آخرین چیزیست که باقی میماند
و بغض
یکی مانده به آخریست
و امید
پیش از بغض
میترکد
من این مرحلهها را
مثل مسیر خانه تا دانشگاه
مثل مسیر حولحالنا تا یلدا
کوچه به کوچه از برم
این کوچهها
هر شب
پر از بادکنکهاییست
که یکییکی میترکند
اول امید
بعد بغض
و گریه آخرین چیزیست که ...
مهدیه لطیفی