پری رویاها

پری رویاها

رنگ میزنم هوا را به رنگ نفسهایت..زندگی جاریست تا که هستی
پری رویاها

پری رویاها

رنگ میزنم هوا را به رنگ نفسهایت..زندگی جاریست تا که هستی

255

خستــه‌ام!


خیــلی خستــه!


بــه مــن جــایــی بــدهیــد،


مــی‌خــواهــم بخــوابــم!


یــک تخــت ِ خــالــی،


یــک دنیــای ِ خــالــی،


یــک قلــب ِ خــالــی!




سارا محمدی اردهالی


پ.ن:

خدا

من که لبخند میکارم

چرا غم درو میکنم؟

آخ

کافی بود!

فهمیدم!!!

254

  مـــادرمـ میگویــــد ... 

      خـــودتــ را هـم بُـکُـشـــی ... 

         ردّ ایـــن غـم ِ مــشـکــوکــــ ... 

           پشتـــــ ِ شیـطنـتـهــــای ِ دائـمـــی نـگاهتــــ ...

                    گـُــــم نمیشــــود ...


پ.ن:

نگاهم بوی غم میدهد باز

شاید که دگر

اشک هایم پاک نمیکندشان..

253

خدای من

نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی

میان این دو گمم

هم خود را و هم تو را آزار میدهم

هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی

و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی

آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “ هیچ ” یعنی “ پوچ ”

خدایا هیچ وقت رهایم نکن . . .


پ.ن:

هی خدا..

252

نگــران درهــای بستــه نیستــم؛

بــاز مــی‌شــونــد همــه‌ی‌شــان!


نگــران تــو ام

کــه کــدام طــرف آستــانــه،

مــی‌ایستــی . . .




رضا کاظمی


پ.ن:

بعضی شعرا چقد درد دارند!

آنقدر که درد میکشی با خواندنشان

شاید از همین روست

که شعر را دوست میدارم!!

251

میخواهم مدتی بخوابم!


نمی دانم چند روز؟


شاید روزی بیدار شوم


و دنیا به شکل دیگری باشد


و قلب آدم ها…

250

گفت: روزت به‌خیر

و ندانست ...

روزها نیز بی‌تو بی‌خیرند

                                                                سیدعلی میرافضلی

249

میان جنگلِ کاج های تلخ
هر نیمکتِ خالی

می تواند جای تو باشد .

و این جا

چه قدر نیمکت خالی هست

                               هر غروب!



رضا کاظمی

248

چنان دل کندم از دنیا


که شکلم شکل تنهاییست


ببین مرگ مرا در خود


که مرگ من تماشائیست


مرا در اوج می خواهی


تماشا کن تماشا کن


دروغین بودم از دیروز


مرا امروز حاشا کن


در این دنیا که حتی ابر هم


نمی گرید به حال من


همه از من گریزانند


تو هم بگریز از این تنها


فقط اسمی به جا ماند


ازآن چه بودم و هستم


دلم چون دفترم خالیست


قلم خشکیده در دستم


گره افتاده در کارم


به خود کرده گرفتارم


به جز در خود فرو رفتن


چه راهی پیش رو دارم


رفیقان یک به یک رفتند


مرا با خود رها کردند


همه خود درد من بودند


گمان کردم که همدردند


شگفتا از عزیزانی


که هم آواز من بودند


به سوی اوج ویرانی


پل پرواز من بودند …

247

بگو به مردِ من این شاهزاده شیرین نیست

زنی است تلخ تر از طعم ِقهوه قجری


 اعظم سعادتمند 


پ.ن:

انقدر تلخم 

که شاید

قهوه از من اموخته تلخی را...

246

من ماهی خسته از آبم

تن می دهم به تو 

تور عروسی غمگین 

تن می دهم به علامت سوال بزرگی 

که در دهانم گیر کرده است



گروس عبدالملکیان


پ.ن:

منم ماهی ام

برجم حوت..

خسته از آب...