نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم می گذرد،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
وبلاگتم که عرق کرده همینطوری آب میاد ازش!
یه ذره احساس داشته باش حالا نمی گی داره گریه میکنه،بگو شبنمه.
شعرت قشنگ بود
شبنمه!
آفرین،حالا شد
وبلاگتم که عرق کرده همینطوری آب میاد ازش!
یه ذره احساس داشته باش حالا نمی گی داره گریه میکنه،بگو شبنمه.
شعرت قشنگ بود
شبنمه!
آفرین،حالا شد