کاش خوب نگاهش می کردم
چشم هایش را به یاد ندارم
و رنگ صدایش را
کاش خوب گوش می کردم.
من از تمام او
دست کوچکش را به خاطر می آورم
آن پرنده سفید را
که بی تاب رفتن بود
دستم را که باز کردم
برای همیشه پرید…
رسول یونان
بگذار ندانند که رگبارِ گریههای من،
از کجای آسمان آب میخورد!
ولی میخواهم تو بدانی! گُلم!
میخواهم تو بدانی!
پدر بزرگم همیشه میگفت
وقتی شبانه به کابوسِ بی نورِ کوچه میروی،
برای فرار از زوایای ترس
آوازی را زمزمه کن!
من همه برای پُر کردنِ این خلوتِ خالی ترانه میخوانم!
برای تاراندنِ ترس!
به خدا از این کوچههای بی سلام،
از این آسمانِ بی کبوتر میترسم!
بامها را ببین!
دیگر کسی بادبادک نمیسازد!
در دامنهی دست کودکان،
تیر و کمان حرف ِ اول را میزند!
میترسم از هزارهای دیگر،
نسلِ گلهای سرخ منقرض شده باشد!
میترسم نوههای این ماهیِ سرخ هم
با خیال رسیدن به دریا،
دورِ حصارِ همین حوضِ نیمه پُر
بچرخند و ُ
پیر شوند و ُ
بمیرند! …
یغما گلرویی
ایـــن روزهـــآ احســـآس می کنــــــم وقتـــی مـــی نویســـم
خدآ چشمهـــآیش رآ مـــی گیـــرد...
وقتـــی مـــی خـــــوآنــــم
گوشهـــآیش رآ...
صـــادقـــآنـــه بگــــویــــم،فکــــر مـــی کنـــم
خــــدآ هــــم از ســـادگـــی مـــن
و حـــرفهـــآی تکـــرآری ام
خستـــه شــــده استـــ !!!
پ.ن:
هنوز هستی خدا؟
یا گمم کردی؟
من گمت نکردم خدا جون
ولی گم شدم
دوباره پیدام میکنی؟
رد چشامو بگیر رد اشکامو..
خیلی دور نیستم ازت..
گــردو از گــردی،
گــردو شــد!
لابــد ابــرو هــم از ابــری،
ابــرو!
بیهــوده نیســت کــه همیشــه خیســی،
چشــم مــن . . .
جواد نوروزی