ای خدا غصه نخور از تو فراری نشدم
بعد از آن حادثه در کفر تو جاری نشدم
با وجودیکه به حکم تو دلم زخمی شد
شاکی از آنکه مرا دوست نداری نشدم
ابر را چوب همین سادگی اش ویران کرد
منکه ویرانتر از آن ابر بهاری نشدم
ای خدا غصه نخور باز همین می مانم
من زمین خورده این ضربه کاری نشدم
هرکسی خواست تو رااز من جدا سازد دید
هر چه کردی تو به من از تو فراری نشدم
چگونه دست دلم را بگیرم ودر کنار دلتنگیهایم قدم بزنم
در این خیابان که پر از چراغ و چشمک ماشینهاست …
نه آقایان!
مسیر من با شما یکی نیست
از سرعت خود نکاهید
من آداب دلبری را نمی دانم