آرامش موقت!
می آیی
به غارت خلوت
وبوی عادت
با تو می آید
وگنگ را به تبسم
وتبسم را
به قهقهه تبدیل میکنی
ای روشنایی بی بعد
ای سطح بی عمق
میان پنجره می خندی
وروبروی مرا
به هرچه آفتاب خداست می بندی
عطش را مباد
که دل به رخوت مردابی تو سپارد
سلمان هراتی