پری رویاها

رنگ میزنم هوا را به رنگ نفسهایت..زندگی جاریست تا که هستی

پری رویاها

رنگ میزنم هوا را به رنگ نفسهایت..زندگی جاریست تا که هستی

[165]بدون وصف...

خستگی

همیشه به کوه کندن نیست

خستگی

گاهی همین آخرین جرعه های امید است

وقتی لیوان

تا به لبت می رسد

از دستت می افتد


پ.ن:

بعضی تلخیا رو باید چشید

عمرا کسی بتونه وصفش کنه...


164

راهـی نـدارد جز
سـقوط
بـــرگ پاییـزی...
وقـتی می داند درخت
عشـق بـرگ تـازه ای را در دل دارد...!

163

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد

که خودت انگشت به دهان می مانی

گاهی دلتنگی هائی داری

که فقط باید فریادشان بزنی

اما سکوت می کنی …

… گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات

گاهی دلت نمی خواهد

دیروز را به یاد بیاوری

انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که…

گاهی فقط دلت میخواهد

زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و

گوشه ای -گوشه ترین گوشه ای…!

که می شناسی بنشینی و” فقط” نگاه کنی…

… گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود…

گاهی دلگیری…شاید 

شاید از کسی که هیچ تقصیری 

در دلگیر بودنت ندارد



[162] :(

آجر می چینم

روی هم

دور تا دورِ بودنــــم

آنقـدر که دیــواری شود

تا هیچ احسـاســی

نـتوانــد سَــرَک بکشد و

سَر به سَرم

بگذارد...

من جــایی از دیــروز جــا مانـــدم

که دست هایم را

زیرِ بــــــاران شستم از "عشــــق"


پ.ن:

خدایا دلگیرم ازت

نه به خاطر حال داغونم که فقط سه تا نقطه میتونه وصفش کنه

نه

به خاطر خلقتت

کاش احساس رو

طوری میافریدی که....

161

دلم گرفته…

دلم عجیب گرفته است

و هیچ چیز،

نه این دقایق خوشبو،که روی شاخه نارنج می شود خاموش،

نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،

نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف

نمی رهاند…

وفکر می کنم

که این ترنم موزون حزن تا به ابد

شنیده خواهد شد…


160

وقتی پروانه عشق در تاری بیفتد که عنکبوتش سیر باشد
تازه قصه زندگی آغاز شده است زیرا دیگر نه می تواند پرواز کند نه بمیرد . . .

159

یک عمر قفس بست مسیر نفسم را

 حالا که دری هست مرا بال و پری نیست

 حالا که مقدر شده آرام بگیرم

سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

 بگذار که درها همگی بسته بمانند

 وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .

158

صدا میکنم تو را
این جانى که میگویى
جانم را میگیرد!
نزن این حرف ها را!
دل من جنبه ندارد
موقعى که نیستى دمار از روزگارم در مى آورد

157

سالهاست که همدرد نیمه ی خالی لیوان شده ام 
کسی نگاهم نمیکند ....

156

امروز

یک لحظه دلم خواست

که... روی خطوط سفید...

بــ ریده بریـــ ده وسط خیابان...

بایستم!!!

و بگذارم که مرگ از زندگی سبقت بگیرد...!!!