بـایـد کـسـی را پـیـدا کـنـم
کـه دوسـتـم داشـتـه بـاشـد !
آنـقـدر کـه یـکـی از ایـن شـب هـای لـعـنـتـی
آغـوشـش را بـرای مـن و یـک دنـیـا خـسـتـگـی اَم بـگـشـایـد...
هـیـچ نـگـویـد!
هـیـچ نـپـرسـد...
فـقـط مـرا در آغـوش بـگـیـرد...
بـعـد هـمـانـجـا بـمـیـرم !!!
تـا نـبـیـنـم روزهـای آیـنـده را ×
روزهـایـی کـه دروغ مـیـگـویـد ×
روزهـایـی کـه دیـگـر دوسـتـم نـدارد ×
روزهـایـی کـه دیـگـر مـرا در آغـوش نـمـیـگـیـرد ×
روزهـایـی کـه عـاشـق دیـگـری مـیـشـود×
گاهے .. دلتـ میگرد خیلیـے .. نهـ حس تنهایـے نهـ حسـ ِ غمـ نـهـ حسِـ دورے گاهے .. دیوانهـ میشوے از خوبی ِ یکے بد بودنـ ِ دیگرے .. گاهے .. میشکنے از اینکهـ سادگے را به حساب ِ حماقتـ میگذارند .. رسـمـ ِدنیـا کهـ میگویند هَمَش همین بود ..؟!..
تا حالا شده جلوی آینه بایستی ببینی چی بهت میاد؟
کفش. . .
شلوار. . .
پیرهن. . .
امروز داشتم جلوی آینه خونه مون به خودم نگاه میکردم. . .
دیدم چقدر تنهایی بهم میاد. . .
هـــ ـی روزگــــــار
مــ ــن به درکــــــــــــــــــــــــ
خـــودتــــــ خــســـــتـــهـ نـــشــدی
از دیـــدن تـــــصویــــر تــــــکرار درد کــشــــیدنـــ مـ ــن؟
نوشت "قم حا "
همه به او خندیـدند!!
گریــست
گفت به "غم ها " یم نخندید
که هر جور نوشته شود
درد دارد!!!
از ته به سر بخوان تا
مــــــــنِ آن روزها را بشناسی...!!!
تظاهـــــر به شـــادی میــکنم !
حرفـــ میزنمـــ مثلـ همه ...
اما ...
خیلیـ وقت استــ مرده امـــ !
خیلیـ وقت استـ دلم می خواهد روزه ی سکوتـــــ بگیـرم !
دلم می خواهد ببـــــــارم ...
برگهای پائیزی مثل ارزوهای نا تمام میمانند
ارزوهایی که با عبور یک عابر خسته
بی توجه زیر پاهای ادمی له میشوند
و صدای خش خششان
طنین دلنواز عصر های جمعه است
من هم آن برگ افتاده ام مسافر
با قدمی بگذر
و تمامم کن ...