به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست؟
پ.ن: لیسانس هم تموم شد...
من ماندم و راه های روبرو...
منتظرم ...
شبیه یک آهنگ قدیمی در آرشیو رادیو
.
.
.
زنگ بزن ...
بگو می خواهی مرا بشنوی ...
"آزاد نوروزی"
گاهی
تو می مانی و خودت
و لحظه هایی که میگذرند
لحظه هایی که دعا میکنی زودتر بگذرند
و به طعم گس این گذر دل میبندی
میدانی طلوعی نیست
و چشم امیدت بارانیست...
الیا
شب... ماه... دریا
و ماهیگیری تنها؛ بیتور و بیقلاب!
آغوشت را باز کن دریا
خودت را میخواهم اینبار...
رضا کاظمی
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم...
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر ِ من نیست...
با این همه شرمنده ی توأم؛
خانه ام
در مرز ِ خواب و بیداری ست
زیر ِ پلک ِ کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی آید...
رسول یونان
یار،
هی یار، یار!
اینجا اگرچه گاه
گل به زمستان خسته، خار میشود؛
اینجا اگر چه روز
گاه چون شب تار میشود؛
اما بهار میشود!
من دیده ام که میگویم . . .
سید علی صالحی
تو مثل منی برف
راه میروی و آب میشوی.
با علمی لدّنی
پنبه بر جراحت سال میگذاری
میبینم اسفند را عصازنان
به سوی بهار میرود.
تو مثل منی برف
آتش را روشن میکنی
تا در هرمش بمیری
یاسهای تابستانی ادای تو را در میآورند
پروانهها که تو را ندیدند
عاشق او میشوند
نکند سرنوشت مرا جائی دیدهئی برف.
ببین زمین به چه روزی درآمد
تو کرک بال ملائکی
طوری بنشین که زمین چند روزی به شکل اول خود در آید.
کاش میتوانستی تابستانها بباری
تا با تنپوشی از برف
برابر خورشید عشوهها میکردیم.
حس میکنم که لشکری از بهشتید
میآئید آدم و حوا را به خانهی اول عودت دهید
لشکری از آب
بر ما که نوادهی آتشیم
حاشا حاشا
من که ندیدهام بشود کاری کرد.
به شادی مردم اعتماد مکن برف
تا میباری نعمتی
چون بنشینی به لعنتشان دچاری.
چیزی در سکوت مینویسی
همهمان را گرفتار حکمت خود میکنی
ما که سفیدخوانیهای تو را خوب میشناسیم.
تو چقدر سادهئی که بر همه یکسان میباری
تو چقدر سادهئی که سرنوشت بهار را روی درختها
مینویسی
که شتکها هم میخوانند.
آخر ببین چه جهان بدی شد
آفتاب را
داور تو قرار دادهاند
و تو با پائی لرزان به زمین مینشینی
پیداست که میشکنی برف.
تا قَدرت را بدانند
با سنگریزه و خرده شیشه فرود آ
فکر میکنم سرنوشت مرا جائی دیدهئی برف.
آب شو
آب شو! موسیقی منجمد!
و بیا و ببین
رنج را تو کشیدی
به نام بهار
تمام میشود
شمس لنگرودی
فــرصــت زیــر یــک سقــف مــانــدن،
از دســت رفــت!
یــا چتــر بــاز نشــد؛
یــا بــاران بنــد آمــد . . .
ساره دستاران
گفتی می آیی
و یاد اخبار هواشناسی افتادم
که لذت باران های بی هنگام را می برد
گفتی می آیی
و یاد تمام روزهایی افتادم
که بیهوده چتر برداشته بودم!
"لیلا کردبچه"
پ.ن:گاهی ادما دلتنگ میشن خب!
شایدم بعضی مث من بیشتر!
گاهی دلم لک میزنه برا لحظه هایی!
شاید پرٍ بچگی پرٍ شیطنت پرٍ سادگی پرٍ گریه!
پرگذشته..!
یهو دلت هوای یکی رو میکنه!
حالا این وب ی خاطرس..از ی نفر از چند نفر..
دلم تنگ گذشته هاست..