پری رویاها

پری رویاها

رنگ میزنم هوا را به رنگ نفسهایت..زندگی جاریست تا که هستی
پری رویاها

پری رویاها

رنگ میزنم هوا را به رنگ نفسهایت..زندگی جاریست تا که هستی

125

من قانـــع بودم... 

به اینکه صبح با هم بیدار شویم...

تو آنجا...

من اینجا...

قانع بودم به اینکه خودم برای خودم چایی بریزم و تو آنجا...

قانع بودم به اینکه ظهر بگویی ناهار... من بروم ناهار... تو هم آنجا...

بعدازظهرها بروم خیابان، پیاده قدم بزنم روی برفها...

و جای اینکه دستانم را دستانت گرم کند،

آنها را محکم در جیبم مشت کنم...

قانع بودم سنگ صبورت باشم، و تو بغض کنی...

شانه ات باشم... حس کنم شوری اشکهایت را...

من حتی قانع بودم به اینکه الان هستی... و فردا نخواهی بود...

به اینکه هر روز، هر روز انتظار بکشم برای بستن چمدانهایت...

و من با خنده ای شیک بدرقه ات کنم . . .

کافی نبود این همه قنـــاعت؟!؟!؟!


پ.ن:

همین که هستی کافیست

دور از من ...

بدون من ...

چه فرقی می‌کند!

گل که می‌خری خوب است،

برای من نیست؟

نباشد ...

همین که رخت هایمان زیر یک آفتاب خشک می‌شوند،

کافیست ...

و همین که قدم‌هایمان را روی یک زمین

برمی‌داریم برای من بس است ...

دلخوشم به این حماقتِ شیرین!

برای من، یاد تو، کافیست ...

از تو چیزی نمی‌خواهم

همین که سر به سر رویاهایم نگذاری،

و سنگ به شیشه ی خوابم نزنی،

کفایتِ یک عمر تنهاییِ مرا می‌دهد ...

من که سر و ته زندگی‌ام را سنجاقی به هم می‌آورد!

 چیزی شبیه به معجره است

وقتی به خیر می‌گذرد هر شب،

بی‌آنکه کسی به تو بگوید

" شب به خیر "

نظرات 1 + ارسال نظر
مرتضی یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:35 ق.ظ http://http://kooris-6.blogsky.com/

سلام!
وبلاگ قشنگی داری من که ازش خوشم اومد....
از وبلاگ منم دیدن کن لطفا....
مرسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.