پری رویاها

پری رویاها

رنگ میزنم هوا را به رنگ نفسهایت..زندگی جاریست تا که هستی
پری رویاها

پری رویاها

رنگ میزنم هوا را به رنگ نفسهایت..زندگی جاریست تا که هستی

204

دنبال من می گردی و حاصل ندارد

این موج عاشق کار با ساحل ندارد


باید ببندم کوله بار رفتنم را

مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد


من خام بودم، داغ دوری پخته ام کرد

عمری که پایت سوختم قابل ندارد


من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی:

"از برف اگر آدم بسازی دل ندارد ..."


باشد، ولم کن با خودم تنها بمانم

دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد


شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد

موجی که عاشق می شود ساحل ندارد




از : مهدی فرجی

203[حال این روزای من...]

تظاهر می‌کنم که ترسیده‌ام 

تظاهر می‌کنم به بُن‌بَست رسیده‌ام 

تظاهر می‌کنم که پیر، که خسته، که بی‌حواس! 

پَرت می‌روم که عده‌ای خیال کنند 

امید ماندنم در سر نیست 

یا لااقل ... علاقه به رفتنم را حرفی، چیزی، چراغی ...! 


دستم به قلم نمی‌رود 

کلماتم کناره گرفته‌اند 

و سکوت ... سایه‌اش سنگین است، 

و خلوتی که گاه یادم می‌رود خانه‌ی خودِ من است. 


از اعتمادِ کاملِ پَرده به باد بیزارم 

از خیانتِ همهمه به خاموشی 

از دیو و از شنیدن، از دیوار. 

برای من 

دوست داشتن 

آخرین دلیلِ دانایی‌ست 

اما هوا همیشه آفتابی نیست 

عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست 

و من گاهی اوقات مجبورم 

به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم 

چقدر خیالش آسوده است 

چقدر تحملِ سکوتش طولانی‌ست 

چقدر ... 


نباید کسی بفهمد 

دل و دستِ این خسته‌ی خراب 

از خوابِ زندگی می‌لرزد. 

باید تظاهر کنم حالم خوب است 

راحت‌ام، راضی‌ام، رها ... 

راهی نیست. 

مجبورم! 

باید به اعتمادِ آسوده‌ی سایه به آفتاب برگردم.


 

از : سید علی صالحی

202

درد مرا شمعـــــــــی می فهمد …

که برای دیدن یـــــــک چیز دیگــــر ،

آتشـــــــــش زدنــــد …

201

راهی نیست

باید چمدانم را ببندم

راه بیفتم... بروم

و می روم

اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم:

کجا... ؟

کجا را دارم، کجا بروم؟


"سید علی صالحی"


پ.ن:چرا تلخی ها دست از سر ما بر نمیدارند؟

به کجا باید رفت؟

از اینجا

200

آدم باید یک "تو" داشته باشد

که هر وقت از همه چی خسته و ناامید بود

بهش بگه:

"مهم اینه که تو هستی"

بی خیال دنیا...


پ.ن:

ما که نداریم...:(

خوش به حال کسایی که دارن...


از اینجا

به یاد نرگس،پایان گریه هات مبارک...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

199

من تمام فیلمهایی را که در آنها

زندانیان موفق به فرار می شوند

دوست دارم

دلتنگ رهایی ام ...

در من یک محکوم به حبس ابد

پیر و خمیده

با ذره بینی در دست

نقشه های فرار را مرور می کند ...

198

پــــاییز . . .

فصـــل رسیدن انــــارهای سرخ استــ؛

و انــــار ..

چــــه دل ـ خــــونی دارد ..

از رسیـــدن ....!

197

اینجــــــــا آرامگاه بغض هــ ـای کهنه است...

لطفـ ــا کمی سکوت..!!

که اگر بیدار شوند نفــ ــــ ـس گیرند

لعنتــــــ ـــی ها...


196

تو که از هوای دلم خبر داری

هوای دلم کمی از هوای خودت ندارد


تو برگایت زرد میشود

من آرزوهایم


تو برگایت میریزد

من اشکام


تو اشکات از دوری بهار

من از دوری یار


تو درختانت به خواب میرون

من قلبم


تو روزهایت آفتابی ولی شب هایت بارانی

من ظاهرم خندان ولی دلی بارانی


خلاصه پاییز جان خوش آمدی

خوشحالم که با آمدنت مرا از تنهایی درآوردی و دیگر تنها نیستم...



پ.ن:از اینجا