وقتی نیست نباید اشک بریزی
باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند ….
تا کوه شوند ، تا سخت شوند ،
همین ها تو را میسازد…سنگت می کند درست مثل خودش !
باید یادت باشد حالا که نیست اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند …
میدانی؟ …
آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد.
یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛
تا یک لقمه بیشتر بخورم...
یادت هست؟
شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی
آقا شیره بشی...
خانوم طلا بشی...
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته
باشم قورت بدهم .
حتی بغض هایم را...!!
به شرط چاقو هم
خریدار ندارد
دلم را می گویم...!
---------------------------------
تصمیـم گرفتـم آنقـدر کمیــاب شـوم تا دلی برایـم تنـگ شود!
اما افسوس …
فراموش شدم !
---------------------------------
ضمیرها را از من سوال نکن …
اینجا فقط اول شخص ِ مفرد مانده است !
بقیه رفته اند …
---------------------------------
ای مــتــرســک!
آنقدر دستهایت را باز نکن ،
کسی تو را در آغوش نمیگیرد ،
ایــســتــادگــی هــمــیــشــه تــنــهــایــی مــیــاورد
--------------------------------
همانند پلی بودم برای عبورت ،
به فکر تخریب من نباش ،
رسیدی دست تکان بده ،
من خود فرو می ریزم .
----------------------------------
خسته شدم ازتکرارِ شنیدن
''مواظب خودت باش''
تو اگر نگران حال من بودی که نمی رفتی
می ماندی
-------------------------------
تمام سپاس من
از آن کسی است که
به من نیازی نداشت،اما
فراموشم نکرد...!
------------------------------
هـر کس از این دُنیــا چیزی برداشـت،
من،
از این دنیـــا دَسـت برداشتـــم!
-------------------------------
آهسته گفت : "خدا نگهدارت"
در را بست و رفت
آدمها چه راحت ، مسئولیت خودشان را
به گردن "خدا" می اندازند...!!!
ایـن روزهــا
عجیـب دلـم بـچگـی مـی خواهـد …
/خستـه ام/
فـقط یـک قـلم لطـفاً …
می خواهـم خـودم را خط خـطی کنـم !
چه رسم جالبی است،
محبتت را میگذارند پای احتیاجت،
صداقتت را میگذارند پای سادگیت،
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت،
... ...
و وفاداریت را پای بی کسیت،
و آنقدر تکرار میکنند که خودت
باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج....!!!