-
224
شنبه 15 مهرماه سال 1391 10:53
برگ پاییزم بى نشان گم در سطور تلخِ تاریخ چندان فـرقى نمیکنـد من؛ فردا زمین را بوسه خواهم زد... و استخوانهایم ملودى میشود زیرِ پاى عابران! بیژن طاهری اذرک
-
223
شنبه 15 مهرماه سال 1391 10:42
حالا که پاییزهایم بی باران! آرزویم؛ خیس شدن زیر آشفتگی های زلف تو ست... محسن شرو
-
222[خسته ام خدا...]
جمعه 14 مهرماه سال 1391 20:49
من؛ چونان اناری خشک شده؛ بر درخت! بهار؛ شکوفه کردم، پاییز؛ به بار نشستم، زمستان رسید؛ و همچنان بر سر شاخه... نه از پس رسیدنم، افتادم.. نه دستی به چیندم تا این بالا رسید.. و نه حتی گنجشککی به این میانه راه یافت.. میدانم؛ زمستان هم میگذرد و می پوسم؛ به همین سادگی... از اینجا
-
221
جمعه 14 مهرماه سال 1391 20:41
آنقدر نیامدی که از چهرهام بهار برگ به برگ ریخت پاییز شدم . دیگر نیا آشفته میشود خوابهای رنگیام ... رضا کاظمی
-
220
جمعه 14 مهرماه سال 1391 12:39
مادرم مثل بهار گوشه ی پارچه گل میدوزد نخ گلدوزی او کوتاه است مادرم میترسد غنچه ها وا نشوند... عمران صلاحی پ.ن: غنچه های دلم بسته به نخیست بی نهایت کوتاه...
-
219
جمعه 14 مهرماه سال 1391 12:29
نهال بودم و در حسرت بهار ! ولی درخت میشوم و شوق برگ و بارم نیست ... فاضل نظری پ.ن: درختی در آرزوی پاییز یا تبر؟؟؟
-
218
جمعه 14 مهرماه سال 1391 12:14
قراری نیست برای بی قراری من تو پشت هیــچ پنجره ای نیستی راستی کجایی؟
-
217
جمعه 14 مهرماه سال 1391 12:07
وقتی که خانه نیستم کلید را دم پله اول زیر همان گلدان سفال همیشگی گذاشته ام رویایت اگر آمد پشت در نمی ماند سیروس جمالی پ.ن: تو که همیشه می آیی مگر نه؟؟؟
-
216
جمعه 14 مهرماه سال 1391 11:59
دلم شاخه ای که میخواهد با پرنده پرواز کند دلم شاخه ای که در وداع ِ پرنده، تکان میخورد... علیرضا روشن پ.ن: دلم با وداع هر پرنده ای هرچند نا آشنا چه سخت تکان میخورد و اشک...
-
215
جمعه 14 مهرماه سال 1391 11:49
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد دلم برای کسی تنگ است که چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم می سوخت و مهربانی را نثار من می کرد دلم برای کسی تنگ است که بود با من و پیوسته نیز بی من بود و کار من ز فراقش فغان و شیون بود...
-
214[در دل من...]
جمعه 14 مهرماه سال 1391 11:35
برو آنجا که تو را منتظرند... قاصدک در دل من، همه کورند و کرند اخوان ثالث
-
213
جمعه 14 مهرماه سال 1391 11:20
آینه ای شکسته ام… هرکس در من دنبال ِ تکه تکه های خودش میگردد... مژگان عباسلو پ.ن: چقد این شعرو دوست دارم... شاید مصداق دارد!!!
-
212[دلتنگم...]
جمعه 14 مهرماه سال 1391 10:57
من هیچکس را آنسوی دیوارها نداشته باشم شاید اما در این غروب کسالتبار هیچچیز به اندازهی تلفنی از زندان خوشحالم نمیکند و مردی که اعتراف کند گاهی به جای آزادی به من میاندیشد ... "رویا شاه حسین زاده" پ.ن: دلتنگم، برای کسی که نمی شناسمش...
-
211[آرامش...]
جمعه 14 مهرماه سال 1391 04:01
شعرهایی می نویسم که چاپ نمی شوند اما روزی چاپ خواهند شد. منتظر نامه هایی هستم که به دستم نرسیده اند اما یقینا خواهند رسید شاید روز مرگ من... ناظم حکمت پ.ن: یه ساعتیه آرومم آرامش قبل از طوفان یا بعد...؟ شاید نزدیکم به آرزویم، آرامش ابدی
-
210
جمعه 14 مهرماه سال 1391 03:57
گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر عمرم زدیر آمدنت رفته رفته رفتــــ.... محتشم کاشانی
-
209
جمعه 14 مهرماه سال 1391 03:55
پاییز آمده است پشتِ پنجره بیا برویم کمی قدم بزنیم. نگران نباش دوباره بازمیگردانمت به قاب عکس ... رضا کاظمی
-
208
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 20:47
ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن، پسر را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود، پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟ مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع، شب تو مرا از خواب بیدار کردی فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد. صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد...
-
207
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1391 22:59
ایستاده ام در اتوبوس چشم در چشم های نا گفتنی اش. یک نفر گفت: «آقا جای خالی بفرمایید» چه غمگنانه است وقتی در باران به تو چتر تعارف می کنند. گروس عبدالملکیان
-
206
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 20:23
دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرورفتهای در کلمهای انگار در عین در شین درقاف در نقطهها. مصطفی مستور
-
205
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 19:57
دست های تو تصمیمم بود باید می گرفتم و دور میشدم... شمس لنگرودی
-
204
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 19:51
دنبال من می گردی و حاصل ندارد این موج عاشق کار با ساحل ندارد باید ببندم کوله بار رفتنم را مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد من خام بودم، داغ دوری پخته ام کرد عمری که پایت سوختم قابل ندارد من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی: "از برف اگر آدم بسازی دل ندارد ..." باشد، ولم کن با خودم تنها بمانم دیوانه با دیوانه ها مشکل...
-
203[حال این روزای من...]
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 10:48
تظاهر میکنم که ترسیدهام تظاهر میکنم به بُنبَست رسیدهام تظاهر میکنم که پیر، که خسته، که بیحواس! پَرت میروم که عدهای خیال کنند امید ماندنم در سر نیست یا لااقل ... علاقه به رفتنم را حرفی، چیزی، چراغی ...! دستم به قلم نمیرود کلماتم کناره گرفتهاند و سکوت ... سایهاش سنگین است، و خلوتی که گاه یادم میرود خانهی...
-
202
یکشنبه 9 مهرماه سال 1391 00:51
درد مرا شمعـــــــــی می فهمد … که برای دیدن یـــــــک چیز دیگــــر ، آتشـــــــــش زدنــــد …
-
201
شنبه 8 مهرماه سال 1391 20:03
راهی نیست باید چمدانم را ببندم راه بیفتم... بروم و می روم اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم: کجا... ؟ کجا را دارم، کجا بروم؟ "سید علی صالحی" پ.ن:چرا تلخی ها دست از سر ما بر نمیدارند؟ به کجا باید رفت؟ از اینجا
-
200
شنبه 8 مهرماه سال 1391 02:21
آدم باید یک "تو" داشته باشد که هر وقت از همه چی خسته و ناامید بود بهش بگه: "مهم اینه که تو هستی" بی خیال دنیا... پ.ن: ما که نداریم...:( خوش به حال کسایی که دارن... از اینجا
-
به یاد نرگس،پایان گریه هات مبارک...
جمعه 7 مهرماه سال 1391 00:05
-
199
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 23:43
من تمام فیلمهایی را که در آنها زندانیان موفق به فرار می شوند دوست دارم دلتنگ رهایی ام ... در من یک محکوم به حبس ابد پیر و خمیده با ذره بینی در دست نقشه های فرار را مرور می کند ...
-
198
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 23:35
پــــاییز . . . فصـــل رسیدن انــــارهای سرخ استــ؛ و انــــار .. چــــه دل ـ خــــونی دارد .. از رسیـــدن ....!
-
197
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 23:33
اینجــــــــا آرامگاه بغض هــ ـای کهنه است... لطفـ ــا کمی سکوت..!! که اگر بیدار شوند نفــ ــــ ـس گیرند لعنتــــــ ـــی ها...
-
196
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 23:48
تو که از هوای دلم خبر داری هوای دلم کمی از هوای خودت ندارد تو برگایت زرد میشود من آرزوهایم تو برگایت میریزد من اشکام تو اشکات از دوری بهار من از دوری یار تو درختانت به خواب میرون من قلبم تو روزهایت آفتابی ولی شب هایت بارانی من ظاهرم خندان ولی دلی بارانی خلاصه پاییز جان خوش آمدی خوشحالم که با آمدنت مرا از تنهایی...